سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى را با دادن صدقه فرود آرید . [نهج البلاغه]

راز جاویدان

 
 
باز هم شهداء(دوشنبه 91 اردیبهشت 18 ساعت 7:32 عصر )

بنام خدای مهربانتر از ذات وجودم.

عشق را ورق می زنم. بیراهه نیست، راهی که آمده ام. چه راز و نیازهایی با معبود داشته اند شهداء، که امروز در اکنونم به خود می نگرم و اینکه من کیستم و کجای این زمینم؟! شرم حضور مرا به ورطه ی سکوت می کشد. یعنی بندگی چیست و تا کجاست که انسان برگزیده می شود؟

و سوالی دیگر: عشق برتر است یا نسب؟! عشق بهتر است یا نسب و زاده گی؟ کاری که بر محور عشق باشد نکوست یا کاری که بر محور نسب قسمت انسان و روزی اش شود؟ کدام؟ خلاصه کنم رویش متن درون را در کلامهای بی هبوط به مسلخ رسیده را؛ و آیا می توان جهادی دیگر نمود در عشقی بیکران برای ماندگاری شهداء؟ خدای من! عشق شهداء چه بود که سالهاست تا رسیدن به بی انتهایی زمان، مرا همچنان در خود محصور نموده رها کردنی هم نمی داند! خدای من! مسیری است که گفته اند از رگ غیرت شهداء می توان قدم بر جاده ی بی زمین گذاشت و با شهداء سیر نمود. آخر کلام امیدم داشتن توست، خدای مهربانم. اگر روزی ببینم تو را هم نداشتم بی سبب به کوه و درّه ها سرگردان خواهم نالید از بی هویّتی خویش. خدای من! همه وجودم نام تو را می خواند و من توأم و اگر بدانم تویی هم ذره نگاهی به من نبود به کجا فغان کنم؟!

هیهات







بازدیدهای امروز: 30  بازدید

بازدیدهای دیروز:5  بازدید

مجموع بازدیدها: 24328  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «