یارب نظر تو برنگردد
الله اکبر؛ خدا بزرگتر است. خدا بزرگتراز آن است که تو حتی بتوانی آنرا در تخیل خود جا دهی.
خدا خیلی بیکران است.
لا اله الا الله؛ تنها اوست که سزاوار ستایش است. تنها خدا.
تنهایی اش را باور کن. شریکی نیست برای او.
چگونه می توان خدا را به خدایی ستود. خدا را به بزرگی شناخت. بزرگی و عظمت آنرا در جسم خود جا داد.
نه! جسم کنار.
بزرگی خدا را چگونه می توان در روح خود تعریف کرد که به فنا پذیری جسم برسی و روح را بستایی در فناناپذیری آن.
می خواهم بدانم، خدا را در کُرنِشِ آسمان ها و زمین چگونه بر دل خود جاری کنیم که روحی چون صبر ایوب (ع) داشته باشیم و ایمانی چون ایمان ابراهیم (ع).
روح مریم داشتن را کجا می توان پیدا کرد. مریم ماندن و چون فاطمه (س) زیستن را چگونه دریابیم.
فقط به شنیدن قصص آنها، راضی نباشیم؟!
من امروز زندگی می کنم. من هویت دارم. من هستم پس...............چگونه؟!
زمانی ایّوبی بود برای مرگ فرزندانش و مصیبتهایی که از طرف خدا می دید شاکر بود.
چگونه می توان چون او شد؟!
زمانی ابراهیمی بود برای یافتن فرزندی، نذرها به درگاه الهی زمزمه می کرد. و زمانی همین ابراهیم نبی (ع) عزیز جانش را برای خدا تقدیم می کرد، شیطان لجوج را از سر راهش بر می داشت.
چگونه می توان چون ابراهیم با شیطان وجود مبارزه کرد و ایمانی راسخ داشت؟!
چگونه می توان چون مریم، فقط خدا را دید در محراب نماز. ایمان مریم را کجا بیابیم؟!
چگونه می توان چون حضرت زهرا (س)، پاکدامنی و شجاعت را تفسیر این روح کوچک و ضعیف خود گردانیم؟ که لحظه ای سختی های اندک زندگی را به تسبیحی خلاصه کنیم.
چگونه می توان زندگی را روانتر و آسانتر به پیش ببریم که فقط خدا را طالب باشیم و خدا را بنده.
در یک کلام؛ ایمانمان را چگونه گسترش و قوی تر سازیم که به نسیمی سختی چون کاه نلرزیم و فرو نریزیم.
می خواهم به قله های ایمان برسم. چگونه؟!