سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادرانتان، کسی است که عیب هایتان رابه شما هدیه کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

راز جاویدان

 
 
اعتراف خاموش(سه شنبه 92 خرداد 14 ساعت 9:37 عصر )

بنام خدای مهربان

ظرف وجود که پر شد؛ زبان به ورطه­ ی طغیان رسیده، عصیانگر می شود.

زنده ام من؛ زنده! زنده از حیرت مستی جام بلایی که در قامت نمازم چون پرتوی از محراب شفق، بر دستانِ قنوتم ریخته شد؛ و دل به حرمت عشق قیام کرد؛ و در نور معبد گره خورد؛ تا از بند زمان نگسلد. خدایا شکرت.

به قول مرحوم شریعتی: «وقتی او تمام شد من تازه شروع شدم...»

و چه غریبانه یـادی، بغض شد و بـاری بیش؛ که عصیانش دریدن لحـظه های مـن است از دم صبـح تا آخـر شب!

و مدام در رویش صبحِ هر روز، زمزمه می کنم کـه: در اندیشه ات مـرا کمتر، کمتر و کمتر بخوان، تا به مرز خاموشی؛ تا به رسم گمنامی؛ . . . مرا کمتر بخوان تا آن سوی عدم؛ . . . من تو را می فهمم! . . .

مخوان مرا که، علاجی نیست بر خوانده شدنم. . . مگر هست؟

؟؟؟

اعتراف خاموشم عصیان اینک است در واژه های این جریده. . .

با من چه شد؟!

هان!

واژه واژه از سکوت آمده ام و باز چون راز آفرینش، به کُرنش وجود خود رسیده جنینی وار سر به زانو آورده در گِرد کائنات حلقه ای می شوم تا . . . تا حلقه ی رمز کائنات را شکافته، خدا را جلوه گر شوم.

و باز شور دانستن در رویش مهربانی ها، مرا به شمارش معکوس کودکی طلب می نماید! و باز می رسم به سرمشق خط ممتد خیال، که زمزمه ی خاموش هر لحظه ام را، اندیشه ای می رباید.

زمزمه ی پنهان ز دیده! بر معبودت سوگند! مرا کمتر بخوان. یاد دوباره ات، یقینم ساخت؛ پس به اعجاز نور، ایمان را به مدار صفر درجه مرسان؛ مرا مخوان! به شب و تاریکی رهسپار ساز که خورشید و نور خواب است و بیدار نیست.

بگـذار بهشتیـان در بهشتـیِ باورمـان باشند؛ نه در تاریکی بی عـلاجی . . .

.

یاالله مددی

13/03/1392

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت: سامان کوچولوی اندیشمند 6 ساله، 9 ساله شد. نمی دونم «چرا»هاش هم بزرگ شده یا نه!

 







بازدیدهای امروز: 26  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 24257  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «