بنام خدای مهربان
پشت غرور انسانها، دما دم، ماهی هایی در حال غرق شدن اند؛ هیهات از زمان درک پوچی غرور که به غباری محو شده مبدّل خواهد شد؛ ولیکن؛ ولیکن محو نخواهد شد ترکهای حاصل از بی ماهی وجود؛ چه بسا که این ترکها، در شکافی عمیق شدن از هم پیشی خواهند گرفت. انسان اثر غریبی است در اندیشه ی غبارآلود زمین. گاه چنگی بر دل می زند و خود را می درد، غوغایی به پا می شود از بودنش؛ و گاه چنگی شده بر دلی نفس زنان و زخمی. سوال این است: چرا آتش افروزی؟
سکوت مکرّر در من تولدها دارد. می ترسم. می ترسم عاقبت از من یک جانی بیافریند!!!