بنام خدایی که قدمهای ما را با تأمل آمیخت تا در غفلت راه نرویم!
و چه قدمهایی که بار خستگی عمر را بر دوش می برند و اندیشه ی سنگین را در به معرفت رسیدن، پر و بال داده بر جان می دمند؛ تا به اَنظارِ عمیقِ کرنشِ ایمان، بینش ما را بنگرند. سخت است ولی نیک بنگری، زیباست این رفتن! رفتن در ندانستن برای دانستن و رهایی از جهل.
اسرار آفرینش، قدمهایی را محکوم می کند به رفتن که، تا درک درونی آنها باید هزاران مرتبه جان داد و زاده شد در خلقت زمین! قدمهایی که در رفتن به سوی بهار شتاب می گرفتند؛ در شتاب خود، غافلگیرانه پس زده می شوند بر مسیری دیگر. قدمها سست و لرزان . . . وَ باز «یا علی» دیگر و روان گشتن. رسم عجیبی است چون روان گردند و به شتاب گرفتن رویش دوباره گیرند، باد سرد خزان زده ی چون سنگ غلطیده بر جاده، نگاهش رفتن قدمها را نشانه گرفته به دنبالش سویی می گیرد! این است رسم خلقت زمین و انسان . . .
خدایا شکرت